۱۳۹۳ شهریور ۱۰, دوشنبه

شاملو؛ آنارشیستی که زیاد حرف میزد

با پیداش قالب جدیدی از شعر توسط نیما یوشیج، فضایی بسیار متفاوت با گذشته شعر و ادب پارسی شد پدیدار شد. شعر نیمایی موافقان و مخالفان بسیاری داشته و دارد. به عقیده بسیاری، شعر نیما و میراث شعرش، تاثیری بسیار منفی به جا گذاشت. شعر نیمایی و آثار میراث داران شعر نیما، خیلی زود اثر خود را بر روی فرهنگ و ادب و سیاست ایران عیان کرد. نیما خالق سبکی بود که کاملا متفاوت با شعر کهن پارسی بود.

عده ای مانند فریدون توللی، نادرپور و ناتل خانلری نیز جریان خود را بانی شعر نو معرفی میکردند و تضادهایی با شعر نیما داشتند. نیما نیز به اسم افشاگری، حملات زیادی به خانلری و دیگر همراهان او میکرد. نیما از بسیاری شاعران دل خوشی نداشت. اصولا نیما با شعر کهن پارسی، رابطه خوبی نداشت و حتی میشود گفت از شعر کهن نفرت داشت.

دکتر حمیدی شیرازی، ملک الشعرای بهار، رهی معیری و صورتگر به عنوان پاسداران شعر کهن از مخالفان شعر نیمایی بودند. معتقد بودند که کوتاه و بلند کردن مصراع ها توسط نیما خطرناک است و در کل شعر نیمایی را بدعتی در شعر پارسی میدانستند. حامیان شهر کهن پارسی میگفتند که نیما و میراث دارانش در سرودن شعر موزون ناتوان اند و به همین دلیل رابطه ای با شعر کهن ندارند و از بیچارگی به شعر نو روی آوردند.
دکتر حمیدی شیرازی در قصیده مصاحبه با نیما در انتقاد به شعر نیما میگوید:

سه چیز هست در او : وحشت و عجائب و حمق 
سه چیز نیست در او : وزن و لفظ و معنا نیست 




با آمدن شعر نو و همچنین جان گرفتن جریانی نو در شعر و ادب و سیاست که بیشتر تحت تعالیم کمونیستی بود، بعدها فضایی جدید و متفاوت در ایران شکل گرفت. این جریان بعدها به فضایی بسیار متفاوت و زننده جان دادند. میراث داران شعر نیما و جریان "روشنفکران همیشه طلبکار" پا گرفته در آن وضعیت، انگار از همه چیز گله داشتند. با نظم جهانی سر جنگ داشتند. جهان را به چالش میکشیدند. این شاعر، شاعر دیگر را به اسم نقد، به زیر فحش میکشید. آل احمد با گلستان دوست بود و همراه با هم مدتی در حزب توده بودند. آل احمد به گلستان فحش میداد. شاملو بعدها چندین بار به آل احمد حمله کرد. همه آنها همگام با هم به شدیدترین شکل ممکن به فردوسی حمله میکردند.

آنچه که مشخص است، بی دلیل بسیاری را در تاریخ معاصر میهنمان بزرگ کردند درحالیکه اگر امروز نیک بنگریم، هیچ چیز ندارند که بشود امروز آن را الگو برای خود قرار داد. نه تنها چیزی ندارند که از آن برای امروز بیاموزیم بلکه کارنامه این میراث داران اندیشه کهنه و از کار افتاده را که بنگریم، نقاط منفی و زننده بسیار می بینیم. بسیاری از آنها سالها در حزبی بیگانه فعالیت میکردند و یا اندیشه های آنها جریان را نشر میدادند. در میان شاعران معاصر و به خصوص کسانی که در خط شعر نیمایی بودند، به جز شاعرانی به مانند مشیری و اخوان ثالث (که متاسفانه اخوان ثالث هم در اشعار خود به دکتر حمیدی شیرازی حمله میکرد. چرا؟ مخالفت دکتر حمیدی با شعر نیمایی) نقطه اشتراک بسیاری از آنها، داشتن روحیه ای در تضاد با هویت و فرهنگ ایرانشهری بود.

یکی از این چهره ها که بزرگش خواندند، احمد شاملو میباشد. 

شاملو که از وارثان شعر نیمایی بود، بعد از مدتی به کل وزن را از شعر خود حذف کرد و به گفته شاملوئیست ها، سبک شاملویی را بنا نهاد. شاملو علاقه زیادی به فیلم ساختن داشت و فیلم نامه های ضعیفی نیز از خود به جا گذاشته است. زمانی میخواست به فیلمساز نامی ایرانی، ابراهیم گلستان نزدیک شود. چندین بار از فروغ که دوست نزدیک گلستان بود، درخواست کرد تا از ابراهیم گلستان بخواهد سخنانش را بشنود. ابراهیم گلستان میگوید: نجفی آوردش پیش من و یک دوربین هم انداخته بود روی دوش اش که من میخوام اینجا برای شما عکاسی کنم. گفتم: من کار عکاسی ندارم. اگر هم بخوام عکس بگریم، خودم عکاس هستم. خیلی اوقات اش تلخ شد.

ابراهیم گلستان در اشاره به شاملو میگوید: "این جاودانه ابرمرد ادبیات معاصر که شعر نمی فهمید. نقطه گذاری هم نمی فهمید. و شاید خیلی چیزهای دیگه هم نمی فهمید". 
در ادامه پرویز جاهد (در کتاب رو در رو با گلستان) در واکنش به این سخنان گلستان میگوید:" من در مورد شعرش حرف نمی زنم چون صاحب نظر نیستم، اگرچه برخی از آن ها را هم دوست دارم اما میدانم که درک عمیقی از سینما نداشت وگرنه آن فیلم ها را نمی ساخت و آن فیلم نامه ها را نمی نوشت.
گلستان در پاسخ به جاهد میگوید: من درباره شعرش هم صاحب نظر هستم. وقتی مرد، شعرش هم تمام شد.

رد پای پریشان گویی های شاملو را میشود در جاهای زیادی پیدا کرد. یکی از جنجالی ترین گفته های شاملو، اظهارنظر او علیه حکیم توس میباشد. جلال خالقی طی گفتگویی، در مورد دیدگاه شاملو در مورد فردوسی بزرگ میگوید: آنچه که شاملو مطرح کرده کاملاً بی اطلاعی این فرد را ازهنر نشان می دهد.  

توهین شاملو به فردوسی بزرگ، راه را برای میراث داران شاملو تا به امروز برای حمله به فردوسی باز کرد. شاملو به صراحت میگفت که با فردوسی هیچ میانه خوبی ندارم و معتقد بود که اشعاری سست تر از شاهنامه پیدا نمیشود. شاملو؛ این جاودانه آنارشیست حامی فاجعه 57 معتقد بود که زهاک تازی چهره ای انقلابی و مردمی بوده است (حامی مستضعفان عالم !!!!) و فردوسی چهره او را بد به تصویر کشیده است. به یقین شاملو در وجودش معرفتی به این ایران نداشته است که اینچنین گستاخانه به فردوسی بزرگ حمله ور شده است. شاملو و دیگر یارانش راه شاهان و مردمان را در تاریخ جدا میدانستند. اما این جاهلان نمیگویند، همین شاهان بودند که از مردم و حقوقشان دفاع میکردند. این خسرو انوشیروان دادگر بود که رو به این مردم میگفت: ای مردم... از هنگامی که بر شما فرمانروایی یافتم، پیوسته شمشیر به گردن آویخته، خود را آماج تیغ و نیزه ساختم؛ برای پشتیبانی از شما و آبادانی کشورتان... و همین مردم بودند که او را دادگر نامیدند. این فریدون فرخ بود که بعد از نابودی زهاک تازی، مردم را امر کرد که دوباره صاحب خانه های خود شوند که زهاک از آنها گرفته بود. این کاوه آهنگر از سپاهان بود که از میان مردم بلند شده بود و درفش مبارزه با زهاکیان را بلند کرد. و آیا این جاهلان نمیدانند که نماد شاهنشاهی ایران در آن زمان، چرم آهنگری بود که از میان مردم برافراشته شد و نه انتخاب فریدون؟ این خواست شاهنشاهان پهلوان و خرد ورز ایران بود که در روزهای تعیین شده چون نوروز و مهرگان در میان مردم می آمدند و یا در کاخ خود بار عام میدادند تا به دادخواست ها رسیدگی کنند. در این مراسم شاهنشاه تاج از سر برمیداشت و از موبد موبدان میخواست  که نخست به شکایت ها علیه شاه رسیدگی کند. آیا بزرگمهر نبود که از میان مردم عادی بلند شد و توانست وزیر خسرو انوشیروان دادگر شود؟  

نکته جالب در مورد میراث شعر نیمایی این بود که خرده گرفتن از حافظ ، نظامی و فردوسی به امری رایج بدل شده بود و برای شاعران سبک نو که تعدادشان بسیار زیاد شده بود، به هیچ وجه دشوار نبود که شاعران شعر کهن را مورد نقد قرار دهند. 

شاملو در مصاحبه ای که به تندی حمله میکند به موسیقی سنتی و آن را ساده و بی محتوا معرفی میکند؛ خوانندگان سبک سنتی را به "عرعر" کردن متهم میکند.

بسیاری نیز معتقدند یک فرمول کلی را میشود معرفی کرد برای بخش گسترده ای از آنچه که شاملو با آنها در تضاد میباشد و مورد خشم شاملو قرار گرفت. شاملو با هرآنچه که مربوط به فرهنگ پادشاهی ایرانی و هویت ایرانشهری میباشد در تضاد سختی بود و آنها را ضد بشری مینامید. حال آن میتواند جشن نوروز یا سیزده بدر و چهارشنبه سوری باشد.

به مانند بسیاری از حامیان شعر نیمایی، شاملو نیز به دکتر حمیدی شیرازی چندین بار حمله کرد. دکتر حمیدی شیرازی را به عنوان: تصویرکارِ سرخی‌ لب‌های دختران در شعرش به صلیب میکشید درحالیکه خود بعدها همین رویه را در شعرش در پیش گرفت.
بسیاری نیز این روایت را شنیده اند که: شاملو کتابهای دکتر حمیدی شیرازی را میخرید و جلوی همان کتابفروشی در جوی آب پرت میکرد.
این رفتار زننده تا آخر عمر پیشه شاملو بود و شاملو آن را عیب نمیدانست. به عنوان نقد، آن را توجیه میکرد.
در مورد حمیدی شیرازی همچنین باید یادآور شد که او به علت سرودن قصیده های حماسی و میهنی نیز شهرت داشت.

دکتر غلامحسین یوسفی در یادی از حمیدی شیرازی می گوید : "شاعری است سریع التأثیر و آتشین طبع و نستوه و با واکنش های روحی شدید در برابر هر چه بر او می گذرد . از عشق و دوستی و محبت یا بی وفایی و مخالفت گرفته تا موضوعات اجتماعی . این حالات و تجربه ها در شعرهای متنوع او جلوه گر است . به علاوه آن چه را نیز در بیان احوال درونی انسان و مسایل و مصایب بشری سروده و رنگ حکمت و اندیشه ورزی دارد باید بر این مجموعه افزود خاصه که آثاری است ژرف و پرمعنی در مجموعه آثار او برخی اشعار برجسته نظیر در امواج سند ، بت شکن بابل ، مرغ سقا ، معنای عمر ، جام شکسته و امثال آن ها کم نیست".




دکتر حمیدی شیرازی برخلاف مخالفان خود، در مقدمه آثارش نظرات موافق و مخالف خود را منتشر میکرد. رویه ای که هیچگاه در نزد شاعران نو گو، شاهدش نبودیم. همیشه اشاره میکرد که مخالفت با شعر نیما به معنای اختلاف شخصی با نیما و یا دیگر حامیانش نیست.

قصیده مصاحبه با نیما را چنین آغاز میکند:

بشعر اگرچه کسی آشنا چو نیما نیست 
سوای شعر خلافی میانه ما نیست 
اگرچه واسطه انس ما همان شعر است 
میانمان سر آن گفتگوست دعوا نیست 

اما در فضایی که به شدت تحت تاثیر جریانهای چپ وابسته به شوری بود و در چنین فضایی که باب میل شاعران نو گو بود، به سرعت قلمرو این شعر گسترده شد و تعداد شاعران نو گو افزایش پیدا کرد. البته عجیب نبود در چنین فضایی که تعلیمات جریان های چپی حرف اول را میزد و جامعه ادبی پذیرایش بود، دکتر حمیدی شیرازی و دیدگاهش به فراموشی سپرده شود و جریان شاعران نو گو تسلط پیدا کنند.
آنچه که روشن است، میراث شعر نیما و لیست بلند شاعران نو گو و تاثیر منفی آنها بر ادب وفرهنگ و سیاست میباشد. آنچه که کاشتند و بعدها برداشت کردند.