۱۳۹۴ فروردین ۷, جمعه

پادشاهی در استوره و تاریخ ایران (معرفی کتاب)

این کتاب نگاهیست گذرا به آیین کشور داری در ایران کهن؛ و کاوشیست درباره انگیزه های رویکرد و یا رویگردانی از پادشاهی. همچنین آسیب شناسی رهبری، و رهیافتی برای مدیریت در گستره ای به نام کشور، به شمار می رود. ((پادشاهی))  که برداشت هایی چون حکومت استبدادی و سلطنت مطلقه از آن شده، از دو واژه درست گردیده است:
 1) پاد : پای دارنده، پاس بخش، نگاهبان...
2) شاهی : فرمانروایی، رهبری، دولت...
بنابراین معنای پادشاه می شود: کشوردار، نگاهبان میهن. جامعه شناسان بر این باورند که هر نظام پادشاهی لزوما استبدادی نبوده است (بسنجید پادشاهی کشورهای دموکراتیک اروپایی مانند: دانمارک و هلند و سوئد و... را با بسیاری از جمهوریهای استبدادی در روزگاران کنونی!)...

در یک کلام، در دنیای دیرین، پادشاه می بایست نمودار و مظهر انسان کامل باشد و آنچه شاه ایرانی را متمایز می کرد و دشوار ترین وظایف را بر دوش او می نهاد این بود که باید هم از نظر فردی، هم از نظر اجتماعی، هم از نظر دینی و هم از نظر سیاست و کشور داری در اندازه هایی درخور و مورد پذیرش باشد. مدارک تاریخی و استوره ای گواهند که فلسفه پادشاهی در ایران کهن، برپایه خودکامگی و خیره سری نبوده؛ هرچند که پاره ای شاهان چنین بوده باشند. پس از هزار سال هنوز مانند پهلوان دهقان نژاد، این پرسش رویمان است که کیان جهان و فرخ مهان:
گه گیتی ز آغاز چون داشتند
که ایدون به ما خوار بگذاشتند
چگونه سر آمد به نیک اختری
به ایشان همان روز گند آوری

این پرسش را نه تنها فردوسی، بلکه خیام و خاقانی و حافظ و دیگر دوستداران فرهنگ ایران، از خود پرسیده اند. حجاب سازان حافظ پژوه نمی گویند که چرا حافظ به جای یاد کرد از تازیان وخلفای راشدین و امثالهم، در غم و حسرت دوران جم و کاووس و خسروان دیگر است؟

تازیان را غم و احوال گرانباران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
ساقی بیار باده و با مدعی بگو
انکار ما مکن که چنین جام، جم نداشت
حال خونین دلان، که گوید باز
وز فلک، خون جم که جوید باز
کی بود در زمانه وفا، جام می بیار
تا من حکایت جم و کاووس کی کنم
گفتم ای مسندجم، جام جهانبینت کو
گفت: افسوس که آن دولت بیدار بخفت

برای بازیابی دولت بیداری که حافظ افسوس آن را دارد، باید فرهنگ ایران زمین را از فراموشی به در آوریم. در لابلای آثار ادبی و آیینی، آنچه را غیر ندانست، دریابیم و به کار بندیم. فرهنگ مادی را شاید بتوان به موزه سپرد، اما فرهنگ معنوی را نمی توان!
چه نمونه ای روشنتر از این، که جهان اول با چنگ و دندان از میراث خود نگهبانی می کند و درس می گیرد و ما...
در پایان یک بار دیگر یادآور می شود که هدف از نگارش این کتاب ایجاد موازانه و تعادلی است در برابر بررسی هایی که دچار مطلق نگری بوده اند و زمینه های اعم از جامعه شناسی جغرافیای تاریخی و مسائل اجتناب پذیر را آنسان که باید و شاید، نکاویده اند. همچنین آسیب شناسی گونه های حکومت و کشورداری، به شیوه ای واقع بینانه و بی طرفانه در دستور کار بوده است. آشکار است که کل این پژوهش، دیباچه ای است کوچک بر کتاب های بزرگ و ارزنده ای که در آینده به دست پژوهندگان ایران دوست، نوشته خواهد شد.

ایدون باد.

پادشاهی در استوره و تاریخ ایران
به خامه : استاد امید عطایی فرد
شاهنامه پژوه، پژوهشگر برجسته تاریخ و فرهنگ ایران :
"کتابی سراسر پاسخ به دشمنان ایران باستان و روشنگری درباره کشورداری شاهان بزرگ با این گفتارها: شاه استوره ای (فلسفه پادشاهی و نقش استوره ها) آیینهای شاهانه (آداب و تشریفات حکومتی) شاه و شهریاری (شیوه های کشورداری) فره ی کیانی (شرط لازم برای پادشاهی) شاه و موبد (موازنه ی قدرت میان دین و دولت) شاه و سپهبد (پرهیز سپاه از سیاست) شاه و شهبانو (سازندگی زنان همپای مردان) شاه و شاهزاده (آمادگی برای رسیدن به فرمانروایی) شاه و مردم (چالشهای رابطه ی دوجانبه) موضوع كتاب » پادشاهى در اسطوره و تاریخ ایران« این است كه من نشان دادم چگونه دولت در ایران شكل گرفت و چرا نظام پادشاهى در ایران پدید آمد و ریشه دواند و قرنها تداوم یافت؛ به این مسأله هم پرداختم كه چرا در ایران نظام جمهورى نتوانست شكل بگیرد و رشد كند. به این نكته مهم اشاره دارم كه در جهان باستان در كشورهاى بزرگ و پهناورى مثل ایران نظام پادشاهى، شكل تكامل یافته جمهورى بوده است. یعنى هر چقدر كشورى كوچكتر با جمعیت كمتر تشكیل مىشده، پیاده كردن نظام جمهورى آسانتر بوده است. اما در كشورى مثل ایران با آن وسعت محال بود كه نظامى غیر از پادشاهى مستقر بشود. فلسفه نظام پادشاهى در ایران قدیم به این صورت بوده كه كسى به پادشاهى مىرسید كه تا حد مقدور انسانى كامل، خودساخته و خداباور و... باشد؛ به علم كشوردارى و سیاست مسلط باشد؛ فنون مردمدارى و فنون نظامى را بلد باشد. همچنین از دید اسطورهاى هم در این كتاب به مباحث فوق پرداختهام كه شاه از نظر اسطوره شناسى، نماد خورشید بوده و در ادبیات عارفانه و صوفیانه ما هم، به قطب و مراد خود لقب شاه میدادند"
تهران - انتشارات عطایی -  تلفن :66965107-66965108  



۱۳۹۳ اسفند ۲۳, شنبه

در اوج شکوه ایران باستان؛ شاهنشاهی باشکوه ساسانی (1)

در ایران پیش از اسلام، دکانی (بمعنی سکو و بلندی) می ساختند و در روزهای مشخص شده ای، شاهنشاه ایران با اسب به آن مکان میرفت تا همه دادخواهان که در صحرا گرد آمده بودند را ببیند و داد هر یک را بداند و بشنود. انگیزه این بود که اگر پادشاه پشت پرده باشد، صاحب منصبان و ستمکاران، به ناتوانان اجازه صحبت ندهند و آنها را از دادخواهی بازدارند. 
شاهنشاه دستور میداد که دادخواهان در روز موعود جامه سرخ پوشند تا از دیگران تشخیص داده شوند. همچنین دیگران و صاحب منصبان حق ندارند جامه سرخ بپوشند، تا شاه، دادخواهان را دریابد. شاهنشاه سوار بر اسب یا پیل در بلندی نظاره گر بود و دادخواهان را یک به یک میخواند تا حال خود را گویند.
با وجود دستگاه قضاوت در سرزمین شاهنشاهی ایران، این روز مشخص نیز جایگاه خود را داشت تا شاه آسوده دلی پیدا کند که حق زیر پا گذاشته نمیشود و پیشامدی از دیدگاه شاهنشاه پوشیده نگردیده است.

رسم بر این بود که در روزهایی همایون چون مهرگان و نوروز، پادشاه در میان مردم پدیدار میگشت برای شنیدن بانگ دادخواهان. اگرچه مردم از پیش آگاه بودند اما باز به دستور شاه در شهر اعلام میکردند و صاحبان کارها، حق نداشتند زیردستان را در این روز خاص به کار گمارند. همچنین اعلام میکردند که اگر زورگویی، شخصی را از رفتن به این مراسم باز دارد، شاهنشاه ایران از او بیزار است و مورد پیگرد حکومت قرار میگیرد.

پس شاه در چنین روزی پای سخن مردمان کوچه و بازار می نشست و داستانها و درد دلهای آن را میشنید. اگر شخصی نسبت به شاهنشاه، شیون وناله ای داشت، شاهنشاه تاج را از سر برمیداشت و از تخت پایین می آمد و دوزانو برابر موبد موبدان و قاضی کل قرار میگرفت و میگفت: پیش از رسیدگی به شکایت دیگران، نخست به دادخواهی این مرد که از شخص شاه شکایت دارد رسیدگی کن و دمی پشتیبانی و هواخواهی از من نکن و داوری را به کمال برسان.

بار دیگر به خواست شاهنشاه ندا سر میدادند: آنها که ناله ای نسبت به شاهنشاه دارند، یکسو بنشینند تا نخست به دادخواهی آنان رسیدگی شود.
شاه رو به موبد موبدان میگوید: در پیش یزدان، گناه و اشتباه پادشاهان بزرگتر است. وظیفه پادشاه است که به داد، دادخواهان رسد و حق آنها را از ستمکاران گیرد. چون شاه بیدادگر باشد، لشکر و دستگاه حکومت بیدادگر شود و یزدان را فراموش کنند، زمین و آسمان و نعمت های بی حد یزدان پاک را فراموش کنند و چنین زمانی است که خشم پادشاه گردون فرا رسد. شاهنشاه رو به سوی موبد گوید: هشیار باش ای موبد یزدان شناس که حق این دادخواهان را بستانی و در این زمان از من طرفداری نکنی. اگر در داوری میان این دادخواهان و من، حق را فراموش کنی و از من جانبداری کنی، در روز موعود و پیش یزدان پاک، من گناه خود را به تو حواله دهم و به گردن تو بیندازم.